فرهنگ امروز/ تینا جلالی: داستان فیلم مستند «زنانی با گوشوارههای باروتی» به کارگردانی رضا فرهمند و تهیهکنندگی مرتضی شعبانی درباره خبرنگار عراقی به نام نور است که برای تهیه گزارش جدال میان عراق و گروههای تکفیری داعش راهی متن درگیریها میشود. نور بیهراس با صحنههای نبرد رودررو میشود گو اینکه خودش هم جزو مبارزین است و دوشادوش نیروهای عراقی حرکت کرده، مصاحبه میگیرد و گزارش تهیه میکند. روزنامهنگار عراقی در مسیری دشوار ضمن همراه شدن با نیروهای ضدداعش عراقی با همسران داعشیها مصاحبه میکند و درباره وضعیت بغرنجی که دارند از آنها سوال میپرسد. نکتهای که تاکنون در کمتر فیلم مستند ایرانی دیده شده که زن داعشی مقابل دوربین قرار گیرد بیآنکه پشیمان باشد. این فیلم مستند پس از نمایش در جشنواره فیلم فجر با تحسین منتقدان روبهرو شد و در جشنواره سینما حقیقت هم جایزه بهترین کارگردانی در بخشهای بینالملل، ملی و شهید آوینی را از آن خود کرد. همچنین منتخب دو هفته منتقدان فستیوال لوکارنو شد. زنانی با گوشوارههای باروتی در فستیوال لایپزیک هم کاندیدای بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد. به بهانه اکران این فیلم در گروه سینمایی هنر و تجربه با رضا فرهمند کارگردان گفتوگویی انجام دادیم که از نظر میگذرانید.
تاکنون در سینمای ایران به صورت مستقیم جنگ از زاویه یک زن آن هم خبرنگار روایت نشده بود. با در نظر گرفتن تمام محدودیتهایی که در این راه وجود دارد، برایمان تعریف کنید چگونه به این زاویه دید رسیدید؟
در همین ابتدا بگویم که خود من هم تاکنون در حوزه جنگ کار نکرده بودم و اساسا این فیلم اولین مواجهه من با صحنههای واقعی جنگ بود که در عراق اتفاق افتاد اما آن چیزی که در آن روزها برایم بسیار مهم بود، پرداختن به بخشی از جنگ بود که پیش از این مخاطب جهانی با آن روبهرو نشده بود، یعنی زنان و کودکان و البته تجارب گذشتهام در فیلمسازی در سالهای اخیر بر همین موضوعات متمرکز بود. به عنوان مثال فیلم مستند «کودکی فراموش شده» موضوع آن منبعث از شرایط جنگ است و به قصه مهاجرت در خاورمیانه میپردازد. به این نکته هم اشاره کنم که زنان و کودکان بیشترین دغدغه من برای ساخت مستند هستند که در این فیلم هم هر دو مشخصا وجود دارند؛ هم زن و هم کودک. درباره شکلگیری این فیلم هم بگویم که از جانب تهیهکننده به من پیشنهاد شد که سفر تحقیقاتی به عراق داشته باشم ولی دوربین هم با من همراه بود. ناگفته نماند که تحقیقات کاملی پیش از ورود به شهر عراق انجام داده بودم و از آنجایی که در حوزه زنان هم کار کرده بودم آمادگی اولیه را داشتم و به لحاظ ساختاری و فرمالیستی هم فضایی را برای خودم ترسیم کرده بودم.
با همین پیشزمینه به میدان جنگ رفتید؟
فیلمهای حوزه عراق و جنگ با داعش را هم دیده بودم و میدانستم چه خلأیی در ساخت این نوع فیلمها وجود دارد و میدانستم از کدام زاویه به این موضع پرداخته نشد. به عراق رفتم و در کمپی که برای خبرنگارها ترتیب داده بودند، اقامت کردیم. آنجا متوجه شدم که خانم خبرنگاری هم در بین ماست. با او صحبت کردم که آیا میتوان از زاویه او جنگ را روایت کنیم. در عراق کار کردن با خانمها با محدودیتهای زیادی همراه است. ساعتها با هم گپ و گفت کردیم. شرط او برای همکاری این بود که «مزاحم کار من نباشید و بگذارید من کارم را بکنم.» همین دیالوگ را گفت و تصمیم قطعی گرفتیم و شروع کردیم.
تصویربردار خودتان بودید؟
دوربین اول دست خودم بود. برای اینکه در آن لحظات شرایط بهگونهای پیش میرود که فرصت دوبارهای از ثبت تصاویر وجود ندارد و برداشت دوباره دراین فیلم اصلا غیرممکن است، بنابراین تا من بخواهم این صحنهها را برای فیلمبردار توضیح دهم که چه چیز را بگیرد، موقعیتها از بین میرود، به همین جهت اغلب سکانسها را خودم گرفتم. البته با چند نیروی کمکی، سکانسهایی را که نیاز به دو یا سه دوربین بود، گرفتیم.
در بعضی صحنهها شائبه بازسازی صحنهها هم به وجود میآمد. آیا به دلیل شرایط اضطراری مجبور به بازسازی هم شدید؟
اصلا و ابدا هیچ اتفاقی در این فیلم بازسازی نیست. صدای تک تیراندازها، شلیک گلولهها، انفجارها همه و همه واقعی است. هیچ چیز بازسازی شدهای در فیلم وجود ندارد.
گویا از ابتدا برای ساخت این فیلم بنا داشتید که راوی فیلم مرد باشد ولی وقتی در عراق حضور پیدا کردید این تصمیم عوض شد و راوی را یک زن انتخاب میکنید. باتوجه به اینکه تاکنون از زاویه نگاه زن به جنگ در عراق نگاه نشده است، برای بالا بردن جذابیت فیلم و تطابق ذهنیتتان چه کردید؟
به هر صورت از آنجایی که این کار، فیلم اول من نبود و تجربههای قبلی من تجربههای بداههای بودهاند به این مساله اشراف داشتم. اساسا وقتی میخواهم فیلم بسازم یکباره به صحنه وارد میشوم و همانجا دکوپاژ میکنم و خط داستانی فیلم را مینویسم.
به نظر میرسد برای ساخت فیلم در فضای جنگ قدرت بداههپردازی کمی بیشتر هم باید باشد؟
دقیقا. اگر نتوانیم در لحظه تصاویر را ضبط کنیم همه چیز را از دست میدهیم. باتوجه به اینکه اولینبار بود فضای جنگ را تجربه میکردم و لحظات بحرانی در جنگ زیاد است و کوچکترین صدای ترکش یا انفجاری تمرکز را از بین میبرد اهمیت موضوع دوچندان هم میشد، چون آنجا دیگر به مرحلهای میرسی که مرگ جلوی تو قرار دارد. من تا به امروز حتی تصادف هم از نزدیک ندیده بودم چه برسد به اینکه بخواهم به فیلم جنگی فکر کنم. اما وقتی مسوولیت را قبول کردم و در آن محیط قرار گرفتم باید پذیرای همه چیز میبودم و من همه چیز را قبول کرده بودم، بنابراین باید صرفا به مسیر فیلم و ساختار اجرایی آن فکر میکردم نه خطر جنگ.
در مرحله بعد باتوجه به اینکه در این فیلم جنگ و تبعات آن از زاویه زن روایت میشود خط اصلی فیلم را بر چه محوری قرار دادید؟
اساسا عادتم نیست یک مشت راش بگیرم بعد حین تدوین به خط اصلی داستان فکر کنم. خیر. از توانایی و آگاهی فیلمسازی خودم در چنین مواقعی زیاد استفاده میکنم به اینکه از صحنه مربوطه چه میخواهم و چه چیز را باید برای مخاطب تعریف کنم. ناگفته نماند که خود شخصیت نورالحلی هم پتانسیل بالایی در کار خود داشت. به محض اینکه نور را دیدم خط قصه در ذهنم تشکیل شد. اینکه نمیخواستم فیلم، پرتره یک ژورنالیست زن باشد فیلم باید فراتر از یک پرتره میبود. نور در این فیلم دریچه و بهانهای است که مخاطب را به فضای زنانهای دیگر در جنگ راهنمایی میکرد.
به گمانم سختی کار شما آنجا دوچندان میشد که شما با خانم خبرنگار عراقی (نور) در یک فضای بحرانی آشنا شده بودید که نه زبان هم را میدانستید و نه از جنس هم بودید. حال اینکه فیلم براساس آن شخصیت شکل میگرفت و خودش عنصر اصلی فیلم بود برای برقراری تعامل با هم چه کردید؟
همین نکاتی که برشمردید کار را برای ما سخت میکرد ولیکن آنچه مهم بود این بود که به هر صورت اعتمادی مناسب بین ما برقرار شده بود و این حس در اعضای دیگر گروه هم وجود داشت هر چند که هیچ پروژهای بدون مشکل نیست و این پروژه هم البته مشکلاتی داشت ولی حل میشد.
اصطکاکی بین شما به وجود نمیآمد؟ چون در فیلم دیدم با بعضی سربازهای عراقی برای رسیدن به خواستهاش مجادله میکند.
تقریبا هیچ اصطکاکی با نور نداشتیم. قبل از شروع سکانس با هم گفتوگو میکردیم و البته نورالحلی خبرنگار بهشدت حرفهای بود و میدانست چه میکند و من هم این انعطافپذیری را داشتم که او احساس راحتی داشته باشد و البته میدانستم از خط داستانی من خارج نمیشود. در این فیلم من با دو مقوله مهم طرف بودم؛ اول کشف یک زن در مناطق جنگی و دوم اینکه با زن حرفهای در این فیلم همکاری داشتم. نور اساسا ژورنالیست جنگ بود و در این چند سال جنگ عراق همه وقت در میادین جنگ بود و از اتفاقات آنجا گزارش تهیه میکرد. گاهی او در صحنههای جنگ جلوتر از ما حرکت میکرد و گاهی این اتفاق برعکس میشد، به هر صورت تعامل به نحوی بود که مسیر فیلم که در ذهنم میگذشت، آسیب نبیند.
چند روز در این مناطق حضور داشتید؟
45 روز در این مناطق حضور داشتیم.
حالا که به اینجا رسیدیم به این نکته اشاره کنید که برای ورود به مناطق بحرانی پرتنش آموزشی هم دیده بودید؟
اصلا و ابدا کوچکترین آموزشی نه من و نه نور ندیده بودیم. با همین لباسی که تن ما است وارد مناطق جنگی شدیم. وقتی قرار شد به این سفر بروم فقط راش و فیلمهای این حوزه را دیدم و با مناطقی که قرار است آنجا حضور پیدا کنیم آشنا شدیم.
آیا میتوانیم بگوییم که دوربین شما صرفا راوی گزارشهایی بود که خبرنگار عراقی تهیه میکرد؟
به نظرم اینگونه نبود. به این دلیل که کارهای نورالحلی در این فیلم حالت گزارشی ندارد. درواقع او با آدمها زندگی میکند و مخاطب نورالحلی را به عنوان کاراکتری میبیند که سفری را آغاز کرده و قرار است در این سفر هم او را و هم زنانی دیگر را ببیند و از سرنوشتشان آگاه شود.
باتوجه به اینکه اولینبار جنگ را از زاویه یک زن میبینیم آیا تمایل داشتید نگاه متفاوتی هم در فیلم جاری باشد؟
به هر صورت حضور منحصربهفرد یک خانم ژورنالیست عراقی فضای فیلم را متفاوت میکرد ولیکن نگاه بدون سوگیری و پرداختن به لایههای مختلف آسیب جنگ در زنان با طیفهای متفاوت میتوانست فضای فیلم را متفاوتتر کند.
از زندگی خصوصی خبرنگار و پیشینه او چیز زیادی در فیلم گفته نمیشود. در حد یک دیالوگ تلفنی نور با فرزندانش صحبت میکند. آیا به دلیل ابعاد مختلفی که مقوله جنگ دارد امکان پرداختن به بعد شخصیتی این خبرنگار وجود نداشت؟
دو جنبه وجود داشت؛ اول اینکه تمایل چندانی از سوی نورالحلی وجود نداشت و دوم اینکه پتانسیل زمانی فیلم هم به نوعی بود که ممکن بود دچار کندی بیش از اندازه در ریتم میشدیم ولیکن شاید اگر به عمق بیشتری از زندگی خبرنگار وارد میشدیم شکل متفاوتتری اتفاق میافتاد.
در این فیلم فیلمساز ایرانی از مرز خارج میشود و داستانی را روایت میکند که درباره حوادث کشور همسایه و جنگی است که در آن کشور رخ میدهد. نگران این نبودید به عنوان فیلمساز وابسته مورد قضاوت قرار گیرید...؟
به این نکته توجه کنیم که همیشه ممکن است حرفهایی وجود داشته باشد اما در اینجا مهم احساس تعهد حرفهای و انسانی شخص خودم بود، بنابراین، این اتفاق اگرچه ممکن بود گاهی آزارم بدهد ولیکن سعی کردم فراموشش کنم و به فیلمم فکر کنم و البته در آینده وقتی فیلم در نقاط مختلف دنیا و فستیوالهای بزرگی چون لوکارنو و لایپزیک و... مطرح شدند، متوجه شدم که تصمیم درست بوده چون احساس کردم که فیلمی ساختهام که با همه اقشار انسانی میتواند رابطه برقرار کند، بنابراین آن حرفها بماند برای همانهایی که قضاوتهای سطحی دارند.
رویکرد شما در این فیلم به گونهای است که قضاوتی در آن صورت نمیگیرد. شما حتی آزادی بیان هم به آدمهای منفی فیلمتان میدهید، چرا؟
به نظر میرسد یکی از مهمترین ارکان ایجاد همذاتپنداری و اعتماد در مخاطب برای فیلم مستند، پرهیز از مداخله شخصی کارگردان و احترام نگذاشتن به سطح قضاوت مخاطبان است. من به خوبی این اصل را درک میکنم و همه تلاشم در فیلمهایم رسیدن به این اصل است. درواقع میدانستم که این فیلم موضوع ملتهب و حساسی دارد اما از سویی دیگر این را هم میدانستم که ذهن ناخودآگاه جمعی جامعه انسانی در مورد این موضوع چیست، بنابراین باوجود همه ریسکها این تصمیم در فیلم بهوجود آمد که باید به اصولم وفادار بمانم و البته اکرانهای داخلی و خارجی این فیلم این موضوع را به من ثابت کرد که باید به مخاطب و سطح دانستههایش احترام گذاشت و به او اجازه داد که خود قضاوت کند نه فیلمساز.
آیا میشود فکر کرد که فیلم دچار سوگیری سیاسی نسبت به بخش مشخصی از زنان در جنگ با داعش است؟
به نظرم اینطور نیست، زیرا به همان اندازه که به زنان ایزدی و وقایع کوجو اشاره میکنم و زنان هر چه دلشان میخواهد از رفتار داعش میگویند برای زنان داعشی هم در فضای فیلم آزادی بیان وجود دارد. میخواستم هر نوع قشری با فیلم ارتباط برقرار کند. اندیشه شخصی خودم را در فیلم نیاوردم. پیوستهای سیاسی هم به فیلم وارد نکردم. در اکثر کشورها فیلم نمایش داده شده و حتی یکبار هم کسی نگفت اندیشه سیاسی افراطی در این فیلم وجود دارد یا فیلم یکجانبه به قضیه نگاه میکند و... آزادی به مخاطب دادم تا خودش قضاوت کند.
چرا با مردان داعش مصاحبه نکردید؟
چون فیلم ساختار زنانه دارد و من نمیخواستم یکدستی بافت فیلم و انسجام موضوعی آن دچار آشفتگی باشد البته این را هم باید بگویم که دسترسی به مردان داعش هم اندکی سخت بود ولیکن به هر نحو این روزها که فیلم را میبینیم احساس میکنم تمرکز روی موضوع زنان تصمیم بهتری بود.
باتوجه به اینکه فیلم فضای زنانهای دارد و شخصیت اصلی فیلم شما هم زن است؛ در تمام صحنهها نور یا همان خبرنگار عراقی با صلابت در فیلم دیده میشود. آیا چنین صلابتی ویژگی خود نور بود یا نوع نگاه شما بود؟
البته این اتفاق نشان از محکم بودن شخصیت کاراکتر اصلی فیلم یعنی نورالحلی دارد و البته نگاه من هم قطعا در آن زمان قهرمانسازی به شکل کلیشهای آن نبود. در حقیقت تلاش من نشان دادن یک زن با همه اوج و فرودهایش بود با آن اندازه که مخاطب نسبت به نورالحلی احساس اعتماد و همذاتپنداری داشته باشد.
فیلم پایان بازی داشت. آیا این پایان به خاطر این بود که نیروهای خود را از دست داده بودید؟
این سکانس در حقیقت در زمانی اتفاق افتاد که متریال از لحاظ کامل شدن ساختار تدوین اتفاق افتاده بود، البته بسیار واضح بود که اگر اتفاقی برای صدابردار و تصویربردار و مترجم رخ نداده بود همچنان فرآیند تصویربرداری ادامه داشت، ولی درنهایت این اتفاق آسیبی به مسیر فیلم نمیرساند. از سویی از لحاظ مفهومی هم این اتفاق با شکل واقعی جنگ در عراق منطبق بود... یعنی جنگ پس از جنگ و خون پس از خون.
روزنامه اعتماد
نظر شما